جدول جو
جدول جو

معنی پدرام کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پدرام کردن
شاد کردن
تصویری از پدرام کردن
تصویر پدرام کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادراک کردن
تصویر ادراک کردن
دریافتن وابابیدن دریافتن فهمیدن درک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادرار کردن
تصویر ادرار کردن
میزیدن بیرون ریختن بول خارج ساختن بول و گمیز از مثانه شاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرود کردن
تصویر پدرود کردن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرام کردن
تصویر اکرام کردن
گرامی شمردن، احترام کردن، گرامی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پندام کردن
تصویر پندام کردن
ایجاد ورم کردن آماس آوردن: (و آن آب که نه فاتر بود و نه سرد شکم پندام کند و معده راست گرداند) (الابنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادن پیام دادن: که مرا عیسی چنین پیغام کرد کز همه یاران و خویشان باش فرد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادرار کردن
تصویر ادرار کردن
شاشیدن، میزیدن، گمیز کردن، گمیختن، چامیدن، گمیزیدن، شاشدن، شاش زدن، شاریدن، میختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادغام کردن
تصویر ادغام کردن
Amalgamate, Consolidate, Incorporate, Merge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
объединить , консолидировать , интегрировать , сливать
دیکشنری فارسی به روسی
fusionieren, konsolidieren, integrieren, verschmelzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
об'єднувати , консолідувати , інтегрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
łączyć, konsolidować, integrować
دیکشنری فارسی به لهستانی
amalgamar, consolidar, incorporar, fundir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
amalgamare, consolidare, incorporare, fondere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
amalgamar, consolidar, incorporar, fusionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
amalgamer, consolider, incorporer, fusionner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
samenvoegen, consolideren, integreren
دیکشنری فارسی به هلندی
รวม , รวมเป็นหนึ่ง , รวมเข้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
menggabungkan, mengonsolidasikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تواصل , قدرةٌ على التّواصل , متواصلٌ , تخاصمٌ غير صحيحٍ
دیکشنری فارسی به عربی
मिलाना , एकत्रित करना , विलय करना
دیکشنری فارسی به هندی
לאחד , לשלב , למזג
دیکشنری فارسی به عبری
合併する , 統合する , 組み込む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
융합하다 , 통합하다
دیکشنری فارسی به کره ای
kaynaşmak, konsolide etmek, entegre etmek, birleştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kuunganisha, kuimarisha, kuungana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
একত্রীকরণ করা , একত্রিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ضم کرنا , یکجا کرنا , ادغام کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درهم کردن
تصویر درهم کردن
آمیختن، مختلط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوام کردن
تصویر دوام کردن
پایدار ماندن، پاییدن
فرهنگ لغت هوشیار